دو دوست قدیمی بعد از بیست سال به همدیگر می رسند. اولی از دومی می پرسد : تو این مدت چی کارمی کردی؟
دومی : یادته که دانشگاه درس می خوندم ؟
اولی :آره .
دومی : از اونجا اخراج شدم.
اولی : جه بد متاسفم .
دومی : اما همین باعث شد برم بازار آزاد وخیلی پولدار بشم .
اولی : چه خوب ، خوشحالم .
دومی : اما وقتی پولدار شدم به عنوان محتکر وتروریست اقتصادی دستگیر شدم .
اولی : چه بد، متاسفم .
دومی : اما به نفعم شد ، چون وقتی اومدم بیرون از زندان همه فکر می کردن جرم من سیاسی بوده و به همین دلیل محبوبیت پیداکردم و وارد سیاست شدم .
اولی : چه خوب ، خوشحالم .
دومی : اما بعد از یک مدت به خاطر سوء سابقه صلاحیتم رد شد .
اولی : چه بد، متاسفم .
دومی : اما به همین دلیل از حکومت بیرون اومدم ونویسنده شدم .
اولی : چه خوب ، خوشحالم .
دومی : اما دوباره دستگیر شدم .
اولی : چه بد، متاسفم .
دومی : بعد که آزاد شدم خیلی معروف شدم.
اولی : چه خوب ، خوشحالم .
دومی :وبه همین دلیل دایما" مشکل پیدا می کردم .
اولی : چه بد، متاسفم .
دومی : ببینم ! تو این مدت که ما همدیگه رو ندیدیم ، تو بجز این دوتاجمله (چه خوب ، خوشحالم ) و ( چه بد، متاسفم ) هیچی دیگه یاد نگرفتی ؟