سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فرستاده تو میزان خرد تو را رساند و نامه‏ات رساتر چیزى است که از سوى تو سخن راند . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----24822---   بازدید امروز: ----3-----
جستجو:

 
  • موضوعات وبلاگ
  • لینک دوستان من
  • لوکوی دوستان من
  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
  • مطالب بایگانی شده
  • آوای آشنا
  • داستانک (3)
    نویسنده: سهیل مطوری سه شنبه 85/2/26 ساعت 2:18 عصر

    چرا قدر نمی دونیم؟ 

    آدم برفی با نور خورشید چشماشو باز کرد . این اولین باری بود که اونو می دید. آخه بچه ها تازه دیشب ساخته بودنش. اون قدر اونجا موند و به خورشید نگاه کرد تا یواش یواش آب شد و دیگه هیچی ازش نموند. ولی هیچ کس نفهمید که آدم برفی از گرمای آفتاب آب نشد،بلکه از شرم وجود خودش آب شد . از شرم اینکه خورشید بدون هیچ توقعی با تمام وجود و بدون کم وکاستی به اون تابید. ولی آدم برفی هیچ کاری نمی توانست براش انجام بده . حالا من و تو که خبر داریم چرا قدر این روزا رو نمی دونیم  ؟؟؟؟.......


    نظرات دیگران ( )